یک بادبادک بود که دنبال دوست میگشت. یک روز توی فیس بوک با یک باد آشنا شد. از آن روز به بعد باهم چت کردند.
آن شب برف سنگيني باريده بود. همه جا سرد بود.
موچي ( مورچه كوچولو ) و فيلو ( فيل كوچولو ) در خانه بودند. بخاري كوچك آنها روشن بود اما نميتوانست همه خانه را گرم كند.